بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- پسرخاله من همسرش ا خانواده مهندس شعشعانی است- ایشان درخواست کرد من روزی به نزد ایشان بروم- خانه ای درشما کشتی وتصور میکنم طولانی ترین استخررا منزل در ان خانه بود ومن تصور میکنم که ایشان درامریکا زمانی مهندسی میخواند به قایق پاروئی وغواصی علاقمند میشود وبهمین دلیل انرا ساخته باشد دو دختر ایشان فارسی بلد بودند ولی دو دختر دیگر ایشان که بسیارکوچکتربودند درسطح راهنمائی تصور میکنم که فارسی رابه سختی درک میکردند ودرامریکا زندگانی میکردند وتنها درتابستان به ایران می امدند ودرامریکا قایق پاروئی وغواصی تمرین میکردند که درایران هم نزد پدرشان تمرین کنند- لباس که پوشیدهبودند لباس یک طراح امریکائی بودکه براساس لباس سرخپوستی طرح جدید میداد ودرختران یکسربند سیز برسر داشتند ویک پر کبوتذ بر سربند زده بودند که درامریکا پسران سربند میزند با پر عقاب- ایشان میفرمودند که این لباس مهمانی درامریکا است ولی اخیرا به بچه ها اجازه پوشیدن درمدرسه هم دادند- حال جریان اسفالت درایران از اینجا شروع شد که قیرا کلا ایران صادر میکرد تمام جاده خاکی بود که بهاظطلاه یکتیغ میزدندوسپس نمک مپاشیدند زیرا نمک جاذب اب است ورنتج زمین درثر فشار محکم میشضود مردم سر وصدا کرد که کشورهائی حتی زیادثروتمند نیستند جاده ها اسفالت است واگر اقدام نشود مسئله پیدا میکنند روزنامه امریکائی فهمیدند حزب توده پشت ان است وبه شاه دستوردادند اسفالت کن من زمانی خاکی بود دوباره ازشیرا بهتهران وبالعکس رفت امد کردم اولا اکثریت مردم دوشک وپتو وغیره همراهخود میاوردند که به اصفهان که میرسید فقط یک سوم به مهماخانه ایران که در کوچه ای در چهارباغ به مسافرخانه میرفتند و مابقه ازهمهان دوسک وپتو درچهارباغ میخوابیدند ومدیر مساخرایران گلهمنبود چون من قرارداد دارم مسافر نمیگیرم اینبرخلاف ادب است ومیرفت قیمتراکمی پایدن میاورد فوق اش دونفر میامدند دوتخته پانزده تومان بود بعداز نماز صبح از شیراز به تهران حرکت میکردیم هیچی چیزی درطول را نبیاد بخوریم زیا بعلت ماشینهای سنگین جاده بریده بریدهبود مداوم میلرزدیم خانم یک چادرشب بارتمام بدن میکشیدند باوجودانکه تمام شییشه بسته بود از سوراخ های ریز خاک وازد میشد وموج میزد وراننده میگفت من شیشه هار پاین کشیدیم وشماهم مقداری شیشه پائین بکشیدتا خاک بیرون رود ومقدار کمی زمان هم می ایستاد تا افراد اگرخواستند از کوزه هائی اب بروی سر وصورت وبخصوص بینی بکضشند ویک مقداری خودر تکان دهند ودوبار سوار میشیدم دفعه ترمز پاره شد ومردم گف5تندمادربیابان میمیانیم وشما ماشینرادرست کنید وسپس سوار میشویم ایشان فرمودند شما ازخاک میمیرید وجاده هم امن نیست منشمارابه سلامت به اصفهان میرسانم ومانند ماشینی کهترمز دارد پشت سر تانکر میرفت ولی مدانست که اوکجا ترمز میزند وازهمه جلوتر امد ودم کوچه درچهارباغ ایستاد تحقیقاتی که درجهان ضده است رانندگان ازهوش خاصی درمسائل اقتصادی سیاسی برخوردار هستند وغالبا در گذشته یکنمیچه مهندس میکانیک بودند- جاده جاد های کاروان رو بود که اسفالتی هم روی ان کشیدند ان زمان درتهران چهار پیمانکار اسفالت خیابان وتعمیر کننده اسفالت بود که معروفترین وثروتمندترین انها- همین خاناده شعشانی بود که پدرش جزو اولین مهندسین ایران بود که قبلا ملاک بزرگ بودند انزمان دولت کمکی به به پیمان کاران نمیکرد برای خرید اسباب ها وتجهیزات وفقی مقداری از قرارداد ها جلومیداد کهانه کمبود خودرا جبران کنند ایشان در هیچده سالگی قرارد اد تهران شیراز برنده شد و باشش هزار کار گر کار شروع کرد ودرضمن مهندسی راز دانشگاه تران گرفت وبسیاربرای کارگران خدمات تهیه کرد از روست باماشین بهسرکاربیانند وبا ماشین به روستابروند ودر کانکس زندگانی کنند ودرچاد های امن همه چیز فراهم حتی پزشکی انهار بعهده گرفت که بعضی ازانه درتهران بستری شدند ودرماه رمضان یکشیفت کار میکردندبعداز مغرب باچراغ صبح میکردند ودر ماه دیگر سه شیفت کار میکیردند وبه امریکا رفت و شاگرد اول شد وجز مهندسین شرکت معظم دانشگاه شد کهمهازاخلاق وسعی وتلاش معلومت ایشان تحسین کردند وپسراش درست مانند خوداش تربیت شد که اساتید ان دانشگاه کفتندتو بهتراز ماتربیت کردی وبهمقام مدیرعاملی ان شرکت رسید وهیچگاه به ایران نیامد ایشان مرید حضرت ایت الله العظمی بروجردی بود وخمس وذکات را به ایشان میداد وحضرت ایت الله خانساریبود اخلاق از ایشان درس گرفت واز یک عارف برجسته فرمودندمن نزد ایشان عرفان خواندم وزمانی برگشتم درحالیکه اسفالت میکردم تماممشکلات پیمانکاران دیگر درسرسر ایران برطرف کردم ومن لیست هزینه وحق خودرا به اداره مزبوردادم باسندانها انرا درپنچ ضزب کردند ویک پنچم رابه منداد وبعدا هابعلت سرئصدازیادبهیکونیم وتادو قناعت کردند- بعداز شهریور بیست که احزاب ماند قارچ رشد کرد که مهترین انها حزب توده بود درهرخانهای صدتا اعلامیه حزب توده ریخته دمیشد ومن به نزد امام جماعت محل رفتم وگفتم شما چرا ساکت هستید؟؟ فرمودند ما بلدنیستیم چه بگویم ودرثانی پول نداریم ومن گفتم من پول میدهم ومن مقاله رامینویسم وشما با ایت قران واحادیث و تزین کنید وهرجا تشخیص دادید ویراستاری کمند وشماهم صدت اددرخانه های اطراف بریزیذد که به دیگران داده شود- روز ینماینده حزب توده من امد وفرمودند برای ما هم مقاله بنویس ومن گفتم من مقاله نویس نیستم ایشان فرمودند چرا شما هستید من دران مسجد نفوذی داریم از جریان با اطلاع هستیم ومن گفتم من مسلمان هستم ومقاله من بدرد شما نمیخورد وایشان فرمودندکه ننویس وگرنه ترور میشوی واب باز نمیکند وگفتم من دیگر نمی نویسم میدانتم هرکی به هرکی است- هماسه اطراف چریان جویا شدند ومن گفتم علت ان فلان است انها گفتندما مسلمان هستیم وخداوند بهما زیادلطف کرده است وما باید جبران کنیم وخاته ای که اطاق زیاداشت محل تجمع کردند وگارد مسلح برای خود درست کردند ودوباره اعلامیه چاپ شد ومن میدانستم دراینده حساب توده راخواهند رسید وبه انها هم هشداردادم ولی باور نمیکردند وخلاصه حزب توده خواست ریس گروه راترورکند ولی گار ایان ان دوفرد را کضشت وهمه شروع کردن به تهیه گارد شهربانی اولتیاتوم دادمملکت حساب ئکتاب دارد هرکی هرکی نیست دیگر حق داشتن گاردندارد وپلیش مراقب خواهدبود ولذا قدرت حزب توده به ضعف کشیده شد